Categories
پیدایش

پیدایش ‮معرّفی کتاب‬

معرّفی کتاب

كتاب پیدایش شرح آفرینش جهان، خلقت انسان، آغاز گناه و رنج و درد در جهان و نیز گفت‌وگوی خدا با آدمیان است. كتاب پیدایش دارای دو بخش عمده است:

1- فصلهای 1-11 آفرینش جهان و تاریخ نژادهای اولیهٔ انسان، داستان زندگی آدم و حوا، قائن، نوح و توفان و بُرج بابل.

2- فصلهای 12-50 تاریخ آباء و اجداد اولیهٔ قوم ‌اسرائیل. ابتدای آنها حضرت ابراهیم است كه به‌خاطر ایمان برجسته و اطاعت از خدا بسیار مشهور و معظم است. سپس داستان زندگی پسرش اسحاق و نوه‌اش یعقوب است كه بعدها «اسرائیل» نامیده شد و دوازده پسر او كه بنیانگذاران دوازده طایفهٔ اسرائیل بودند. سپس توجّه خاص به یوسف پسر كوچک یعقوب دارد و حوادثی كه سبب شد یعقوب و تمام خانواده‌اش به مصر كوچ كنند.

كتاب پیدایش ضمن اینكه دربارهٔ زندگی مردم سخن می‌گوید، اولین شرح کارهای خدا نیز هست. در ابتدا بیان می‌کند كه خدا چگونه جهان را آفرید و در پایان شرح وعدهٔ خداست، مبنی بر اینكه او به مردم توجّه دارد و از آنها حمایت و پشتیبانی می‌كند. شخصیّت اولیهٔ كتاب، خود خداست. او كسانی را كه كارهای خلاف می‌کنند داوری و مجازات می‌کند و كسانی را كه اوامر او را انجام می‌دهند راهنمایی و كمک می‌نماید و وقایع تاریخ آنها را رهبری می‌كند. این كتاب داستان ایمان مردم و عكس‌العمل خدا برای زنده نگاه‌داشتن آن ایمان می‌باشد.

تقسیم‌بندی كتاب

آفرینش جهان و انسان 1:1-2:25

آغاز گناه و رنج و درد 3:1-24

از آدم تا نوح 4:1-5:32

نوح و توفان 6:1-10:32

بُرج بابل 11:1-9

از سام تا ابراهیم 11:10-32

پدران قوم، ابراهیم، اسحاق، یعقوب 12:1-35:29

نسل عیسو 36:1-43

یوسف و برادرانش 37:1-45:28

بنی‌اسرائیل در مصر 46:1-50:26

Categories
پیدایش

پیدایش 1

آفرینش ‌جهان‌

1 در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید.

2 زمین‌ خالی و بدون ‌شكل ‌بود. همه‌جا آب‌ بود و تاریكی آن‌ را پوشانده ‌بود و روح ‌خدا بر روی آبها حركت‌ می‌كرد.

3 خدا فرمود: «روشنایی بشود» و روشنایی شد.

4 خدا از دیدن‌ روشنایی خشنود شد و روشنایی را از تاریكی جدا كرد.

5 خدا روشنایی را روز و تاریكی را شب ‌نام‌ گذاشت‌. شب‌ گذشت‌ و صبح ‌فرا رسید، این ‌بود روز اول.

6 خدا فرمود: «فلکی ‌ساخته‌ شود تا آبها را از یكدیگر جدا كند»

7 خدا فلک ‌را ساخت‌ و آبهای زیر فلک ‌را از آبهای بالای فلک ‌جدا كرد.

8 خدا فلک‌ را آسمان ‌نامید. شب‌ گذشت‌ و صبح ‌فرا رسید، این‌ بود روز دوم‌.

9 خدا فرمود: «آبهای زیر آسمان در یک‌‌جا جمع‌ شوند تا خشكی ظاهر گردد» و چنان ‌شد.

10 خدا خشكی را زمین ‌نامید و آبها را كه ‌در یک‌‌جا جمع ‌بودند دریا نام‌ گذاشت‌. خدا از دیدن‌ آنچه ‌انجام‌ شده ‌بود، خشنود شد.

11 سپس‌ خدا فرمود: «زمین ‌همه ‌نوع‌ گیاه‌ برویاند، گیاهانی كه ‌دانه بیاورند و گیاهانی كه‌ میوه‌ بیاورند» و چنین‌ شد.

12 پس ‌زمین ‌همه ‌نوع‌ گیاه ‌رویانید و خدا از دیدن ‌آنچه انجام ‌شده ‌بود، خشنود شد.

13 شب‌ گذشت ‌و صبح ‌فرا رسید، این‌ بود روز سوم.

14 بعد از آن‌ خدا فرمود: «اجرام‌ نورانی در آسمان‌ به ‌وجود آیند تا روز را از شب‌ جدا كنند و روزها، سالها و فصلها را نشان‌ دهند.

15 آنها در آسمان‌ بدرخشند تا بر زمین ‌روشنایی دهند» و چنین ‌شد.

16 پس ‌از آن‌، خدا دو جرم‌ نورانی بزرگ ساخت‌، یكی خورشید برای سلطنت‌ در روز و یكی ماه ‌برای سلطنت‌ در شب‌. همچنین ‌ستارگان‌ را ساخت‌.

17 آنها را در آسمان ‌قرار داد تا بر زمین‌ روشنایی دهند

18 و بر روز و شب ‌سلطنت‌ نمایند و روشنایی را از تاریكی جدا كنند. خدا، از دیدن‌ آنچه ‌شده‌ بود، خشنود شد.

19 شب‌ گذشت ‌و صبح‌ فرا رسید، این ‌بود روز چهارم‌.

20 پس ‌از آن‌ خدا فرمود: «آبها از انواع‌ جانوران ‌و آسمان ‌از انواع ‌پرندگان ‌پُر شوند»

21 پس‌، خدا جانداران‌ بزرگ‌ دریایی و همهٔ جانورانی كه ‌در آب ‌زندگی می‌كنند و تمام ‌پرندگان ‌آسمان‌ را آفرید. خدا از دیدن‌ آنچه ‌كرده ‌بود، خشنود شد

22 و همهٔ آنها را بركت‌ داد و فرمود تا بارور شوند و دریا را پُر سازند و به ‌پرندگان‌ فرمود: «بارور ‌و كثیر شوید.»

23 شب ‌گذشت‌ و صبح ‌فرا رسید، این ‌بود روز پنجم‌.

24 بعد از آن‌، خدا فرمود: «زمین ‌همه‌ نوع‌ حیوانات به وجود آورد، اهلی و وحشی‌، بزرگ‌ و كوچک‌» و چنین ‌شد.

25 پس‌ خدا، همهٔ آنها را ساخت ‌و از دیدن ‌آنچه‌ انجام‌ شده‌ بود، خشنود شد.

26 پس ‌از آن‌ خدا فرمود: «اینک‌ انسان‌ را بسازیم‌. ایشان‌ مثل‌ ما و شبیه‌ ما باشند و بر ماهیان‌ دریا و پرندگان ‌آسمان ‌و همهٔ حیوانات‌ اهلی و وحشی‌، بزرگ‌ و كوچک‌ و بر تمام ‌زمین‌ حكومت‌ كنند.»

27 پس ‌خدا انسان ‌را شبیه‌ خود آفرید. ایشان ‌را زن و مرد‌ آفرید.

28 آنها را بركت ‌داد و فرمود: «بارور و كثیر شوید. نسل‌ شما در تمام‌ زمین ‌زندگی كند و آن‌ را تحت‌ تسلّط‌ خود درآورد. من‌ شما را بر ماهیان‌ و پرندگان ‌و تمام‌ حیوانات ‌وحشی می‌گمارم‌.

29 هر نوع ‌گیاهی كه‌ غلاّت و دانه بیاورد و هر نوع‌ گیاهی كه‌ میوه ‌بیاورد برای شما آماده‌ كرده‌ام ‌تا بخورید.

30 امّا هر نوع ‌علف ‌سبز را برای خوراک‌ تمام ‌حیوانات‌ و پرندگان‌ آماده ‌كرده‌ام‌» و چنین ‌شد.

31 خدا از دیدن ‌تمام‌ كارهایی‌ كه‌ انجام‌ شده‌ بود، بسیار خشنود گشت‌. شب‌ گذشت‌ و صبح ‌فرا رسید. این‌ بود روز ششم‌.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/1-826d1af140a6310f3300ec2c93095b39.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 2

1 به ‌این‌ ترتیب ‌تمام‌ آسمانها و زمین‌ تمام‌ گردید.

2 در روز هفتم‌ خدا كار آفرینش‌ را تمام‌ كرد و از آن ‌دست ‌كشید.

3 او، روز هفتم ‌را مبارک‌ خواند و آن‌ را برای خود اختصاص ‌داد، زیرا در آن‌ روز كار آفرینش‌ را تمام‌ كرد و از آن‌ دست‌ كشید.

4 این‌ چگونگی آفرینش آسمانها و زمین‌ است‌.

وقتی خداوند آسمانها و زمین‌ را ساخت‌،

5 هیچ ‌گیاه ‌یا علف‌ سبزی در روی زمین ‌نبود زیرا خداوند هنوز باران ‌بر زمین‌ نبارانیده ‌بود و كسی نبود كه‌ در زمین ‌زراعت ‌كند.

6 امّا آب‌ از زیر زمین ‌بالا می‌آمد و زمین‌ را سیراب‌ می‌كرد.

آفرینش‌ آدم‌

7 پس‌ از آن ‌خداوند مقداری خاک ‌از زمین‌ برداشت‌ و از آن ‌آدم‌ را ساخت‌ و در بینی او روح ‌حیات‌ دمید و او یک‌ موجود زنده‌ گردید.

باغ ‌عدن‌

8 خداوند باغی در عدن‌ كه‌ در طرف ‌مشرق ‌است‌ درست ‌كرد و آدم‌ را كه ‌ساخته‌ بود در آنجا گذاشت‌.

9 خداوند همه‌ نوع‌ درختان ‌زیبا و میوه‌دار در آن‌ باغ ‌رویانید و درخت ‌حیات و همچنین‌ درخت‌ شناخت خوب ‌و بد را در وسط ‌باغ‌ قرار داد.

10 رودخانه‌ای از عدن‌ می‌گذشت‌ و باغ ‌را سیراب‌ می‌كرد و از آنجا به‌ چهار نهر تقسیم‌ می‌شد.

11 نهر اول، فیشون است که سرزمین‌ حویله‌ را دور می‌زند.

12 در این ‌سرزمین ‌طلای خالص ‌و عطر گران‌قیمت ‌و سنگ‌ عقیق ‌وجود دارد.

13 نهر دوّم‌، جیحون است که سرزمین ‌كوش‌ را دور می‌زند.

14 نهر سوم‌ دجله است که از شرق‌ آشور می‌گذرد و نهر چهارم‌، فرات‌ است‌.

15 سپس‌ خداوند آدم ‌را در باغ‌ عدن‌ گذاشت‌ تا در آن ‌زراعت‌ كند و آن ‌را نگهداری نماید.

16 خداوند به ‌آدم‌ فرمود: «اجازه ‌داری از میوهٔ تمام ‌درختان ‌باغ‌ بخوری‌.

17 امّا هرگز از میوهٔ درخت‌ شناخت خوب‌ و بد نخور زیرا اگر از آن ‌بخوری در همان‌ روز خواهی مرد.»

آفرینش ‌زن‌

18 خداوند خدا فرمود: «خوب ‌نیست ‌كه‌ آدم‌ تنها زندگی كند. بهتر است ‌یک ‌همدمِ‌ مناسب‌ برای او بسازم ‌تا او را كمک ‌كند.»

19 پس ‌خداوند، تمام‌ حیوانات‌ و پرندگان‌ را از خاک ‌زمین‌ ساخت ‌و نزد آدم‌ آورد تا ببیند آدم‌ چه ‌نامی بر آنها خواهد گذاشت‌ و هر نامی كه آدم‌ بر آنها گذاشت، همان‌ نام‌ آنها شد.

20 بنابراین ‌آدم‌ تمام ‌پرندگان ‌و حیوانات ‌را نامگذاری كرد، ولی هیچ‌یک ‌از آنها همدم ‌مناسبی برای آدم‌ نبود كه‌ بتواند او را كمک‌ كند.

21 پس ‌خداوند، آدم ‌را به ‌خواب ‌عمیقی فرو برد و وقتی او در خواب‌ بود یكی از دنده‌هایش‌ را برداشت ‌و جای آن‌ را به ‌هم‌ پیوست‌.

22 سپس ‌از آن‌ دنده ‌زن ‌را ساخت ‌و او را نزد آدم‌ آورد.

23 آدم‌ گفت‌:

«این ‌مانند خود من ‌است‌.

استخوانی از استخوانهایم‌ و قسمتی از بدنم‌.

نام ‌او نساء است‌، زیرا از انسان ‌گرفته‌ شد.»

24 به ‌همین ‌دلیل‌ مرد پدر و مادر خود را ترک‌ می‌كند و با زن‌ خود زندگی می‌كند و هر دو یک‌ تن‌ می‌شوند.

25 آدم ‌و زنش ‌هر ‌دو برهنه‌ بودند و این‌ را شرم‌آور نمی‌دانستند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/2-cf722c89ec5e2c2ccfa0c2357702a4a4.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 3

نافرمانی انسان‌

1 مار كه از تمام حیواناتی كه خداوند ساخته بود حیله‌گرتر بود، از زن‌ پرسید: «آیا واقعاً خدا به ‌شما گفته است که ‌از هیچ‌یک‌ از میوه‌های درختهای ‌باغ ‌نخورید؟»

2 زن‌ جواب ‌داد: «ما اجازه ‌داریم‌ از میوهٔ تمام‌ درختهای ‌باغ ‌بخوریم‌

3 به ‌غیراز میوهٔ درختی كه‌ در وسط ‌باغ ‌است‌. خدا به ‌ما گفته است که ‌از میوهٔ آن ‌درخت ‌نخورید و حتّی آن را لمس‌ نكنید مبادا بمیرید.»

4 مار جواب‌ داد: «این ‌درست ‌نیست‌. شما نخواهید مرد.

5 خدا این ‌را گفت ‌زیرا می‌داند وقتی از آن ‌بخورید شما هم ‌مثل‌ او خواهید شد و خواهید دانست‌ چه‌ چیز خوب‌ و چه ‌چیز بد است‌.»

6 زن‌ نگاه ‌كرد و دید آن ‌درخت‌ بسیار زیبا و میوهٔ آن‌ برای خوردن ‌خوب ‌است‌. همچنین‌ فكر كرد چقدر خوب‌ است‌ كه‌ دانا بشود. بنابراین‌ از میوهٔ آن ‌درخت‌ كند و خورد. همچنین ‌به ‌شوهر خود نیز داد و او هم‌ خورد.

7 همین‌كه‌ آن ‌را خوردند به آنها دانشی داده‌ شد و فهمیدند كه ‌برهنه ‌هستند. پس ‌برگهای درخت‌ انجیر را به هم ‌دوخته ‌خود را با آن‌ پوشاندند.

8 عصر آن‌ روز شنیدند خداوند در باغ‌ راه ‌می‌رود. پس ‌خود را پشت‌ درختان پنهان‌ كردند.

9 امّا خداوند آدم‌ را صدا كرد و فرمود: «كجا هستی؟»

10 آدم‌ جواب ‌داد: «چون ‌صدای تو را در باغ ‌شنیدم‌ ترسیدم‌ و پنهان‌ شدم‌ زیرا برهنه ‌هستم‌.»

11 خدا پرسید: «چه ‌كسی به ‌تو گفت ‌برهنه ‌هستی‌؟ آیا از میوهٔ درختی كه ‌به‌ تو گفتم‌ نباید از آن‌ بخوری خوردی‌؟»

12 آدم‌ گفت‌: «این ‌زنی كه ‌تو اینجا نزد من‌ گذاشتی آن‌ میوه‌ را به‌ من ‌داد و من ‌خوردم‌.»

13 خداوند از زن ‌پرسید: «چرا این‌كار را كردی‌؟» زن‌ جواب ‌داد: «مار مرا فریب‌ داد كه‌ از آن ‌خوردم‌.»

داوری خدا

14 سپس ‌خداوند به ‌مار فرمود: «چون‌ این‌كار را كردی از همهٔ حیوانات‌ ملعون‌تر هستی‌. بر روی شكمت‌ راه‌ خواهی رفت ‌و در تمام‌ مدّت‌ عمرت ‌خاک‌ خواهی خورد.

15 در بین ‌تو و زن‌ كینه می‌گذارم‌. نسل ‌او و نسل ‌تو همیشه ‌دشمن ‌هم‌ خواهند بود. او سر تو را خواهد كوبید و تو پاشنهٔ او را خواهی گزید.»

16 و به‌ زن ‌فرمود: «درد و زحمت ‌تو را در ایّام ‌حاملگی و در وقت‌ زاییدن بسیار زیاد می‌كنم‌. اشتیاق تو به‌ شوهرت ‌خواهد بود و او بر تو تسلّط‌ خواهد داشت‌.»

17 و به‌ آدم ‌فرمود: «تو به‌ حرف‌ زنت‌ گوش ‌دادی و میوه‌ای را كه‌ به ‌تو گفته ‌بودم ‌نخوری‌، خوردی‌. به‌خاطر این‌كار، زمین ‌لعنت‌ شد و تو باید در تمام‌ مدّت ‌زندگی با سختی كار كنی تا از زمین ‌خوراک‌ به دست ‌بیاوری.

18 زمین ‌خار و علفهای هرزه‌ خواهد رویانید و تو گیاهان ‌صحرا را خواهی خورد.

19 با زحمت‌ و عرق‌ پیشانی از زمین‌ خوراک ‌به ‌دست‌ خواهی آورد تا روزی كه ‌به‌ خاک‌ بازگردی‌، خاكی كه‌ از آن به وجود آمدی‌. تو از خاک ‌هستی و دوباره‌ خاک‌ خواهی شد.»

20 آدم‌ اسم‌ زن‌ خود را حوا گذاشت ‌چون‌ او مادر تمام ‌انسانهاست‌.

21 خداوند از پوست‌ حیوانات ‌برای آدم‌ و زنش‌ لباس ‌تهیّه‌ كرد و به ‌آنها پوشانید.

اخراج‌ آدم‌ و حوا از باغ‌ عدن‌

22 پس‌ خداوند فرمود: «حال آدم‌ مثل ‌ما شده‌ و می‌داند چه ‌چیز خوب‌ و چه ‌چیز بد است‌. مبادا از درخت‌ حیات‌ نیز بخورد و برای همیشه ‌زنده‌ بماند.»

23 بنابراین ‌خداوند او را از باغ‌ عدن ‌بیرون‌ كرد تا در روی زمین‌ كه‌ از آن به وجود آمده ‌بود به‌ كار زراعت ‌مشغول ‌شود.

24 خداوند، آدم‌ را از باغ ‌عدن‌ بیرون‌ كرد و ‌فرشتگان نگهبانیدر طرف‌ شرق ‌باغ‌ عدن‌ گذاشت ‌و شمشیر آتشینی كه ‌به ‌هر ‌طرف‌ می‌چرخید در آنجا قرار داد تا كسی نتواند به ‌درخت ‌حیات نزدیک ‌شود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/3-445457956a3054dc5a8aae0276ef265a.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 4

قائن ‌و هابیل‌

1 پس ‌از آن‌ آدم ‌با زنش ‌حوا همخواب ‌شد و او آبستن ‌شده‌ پسری زایید. حوا گفت‌: «خداوند پسری به من ‌بخشیده ‌است‌.» بنابراین ‌اسم ‌او را قائن‌ گذاشت‌.

2 حوا بار دیگر آبستن‌ شد و پسری زایید و اسم ‌او را هابیل‌ گذاشت‌. هابیل‌ چوپان‌ و قائن ‌كشاورز شد.

3 پس‌ از مدّتی قائن‌ مقداری از محصول‌ خود را به ‌عنوان‌ هدیه ‌نزد خدا آورد.

4 هابیل‌ هم ‌اولین ‌برهٔ گلّهٔ خود را آورد و قربانی كرد و بهترین ‌قسمت ‌آن ‌را به ‌عنوان‌ هدیه‌ به‌ خدا تقدیم ‌نمود. خداوند از هابیل‌ و هدیهٔ او خشنود گشت‌،

5 امّا قائن‌ و هدیهٔ او را قبول‌ نكرد. قائن‌ از این‌ بابت ‌خشمگین ‌شد و سر خود را به ‌زیر انداخت‌.

6 خداوند به ‌قائن‌ فرمود: «چرا خشمگین ‌شدی و سر خود را به ‌زیر انداختی‌؟

7 اگر رفتار تو خوب‌ بود، قربانی تو قبول‌ می‌شد. ولی اگر خوب‌ نباشد، گناه‌ نزدیک‌ در، در كمین‌ توست‌ و می‌خواهد بر تو مسلّط‌ گردد. امّا تو باید او را مغلوب‌ كنی‌.»

8 بعد، قائن ‌به ‌برادرش‌ هابیل ‌گفت‌: «بیا با هم‌ به‌ مزرعه ‌برویم‌.» وقتی در مزرعه ‌بودند، قائن ‌به ‌برادرش‌ حمله‌ كرد و او را كشت‌.

9 خداوند از قائن‌ پرسید: «برادرت ‌هابیل‌ كجاست‌؟» او جواب ‌داد: «نمی‌دانم‌. مگر من ‌نگهبان‌ برادرم‌ هستم‌؟»

10 خداوند فرمود: «چه‌كار كرده‌ای‌؟ خون‌ برادرت‌ از زمین‌ برای انتقام‌ نزد من‌ فریاد می‌كند.

11 الآن‌ در روی زمین‌، ملعون‌ شده‌ای و زمین‌ دهان ‌خود را باز كرده‌ تا خون‌ برادرت‌ را كه تو ریختی، بنوشد.

12 وقتی زراعت‌كنی‌، زمین ‌دیگر برای تو محصول ‌نخواهد آورد و تو در روی زمین‌ پریشان‌ و آواره‌ خواهی بود.»

13 قائن‌ به ‌خداوند عرض ‌كرد: «مجازات‌ من‌ بیشتر از آن است که بتوانم‌ آن‌ را تحمّل ‌كنم‌.

14 تو مرا از كار زمین ‌و از حضور خود بیرون‌ كرده‌ای‌. من ‌در جهان‌ آواره ‌و بی‌خانمان ‌خواهم‌ بود و هركه‌ مرا پیدا كند، مرا خواهد كشت‌.»

15 خداوند فرمود: «نه‌، اگر كسی تو را بكشد، هفت‌ برابر از او انتقام‌ گرفته ‌خواهد شد» پس‌ خداوند نشانه‌ای بر قائن‌ گذاشت‌ تا هركه‌ او را ببیند، او را نكشد.

16 قائن ‌از حضور خداوند رفت ‌و در سرزمینی به ‌نام ‌سرگردان‌ كه ‌در شرق‌ عدن‌ است‌، ساكن ‌شد.

فرزندان‌ قائن‌

17 قائن ‌و زنش‌ دارای پسری شدند و اسم ‌او را خنوخ‌ گذاشتند. قائن‌ شهری بنا كرد و آن را به‌ نام‌ پسرش‌، خنوخ‌، نامگذاری كرد.

18 خنوخ‌ صاحب ‌پسری شد و اسم ‌او را عیراد گذاشت‌. عیراد، پدر محویائیل ‌بود. محویائیل‌ دارای پسری شد كه‌ اسم‌ او را متوشائیل‌ گذاشت‌. متوشائیل ‌پدر لمک بود.

19 لمک‌ دو زن‌ داشت‌ به‌ نام‌ عاده‌ و ظلّه‌.

20 عاده‌، یابال‌ را به دنیا آورد و یابال ‌جدّ چادرنشینان ‌و گلّه‌داران‌ بود.

21 برادر او یوبال‌، جدّ نوازندگان‌ چنگ ‌و نی بود.

22 ظلّه‌، توبل‌ قائن‌ را زایید كه‌ سازندهٔ هر نوع‌ اسباب‌ برنزی و آهنی بود و خواهر توبل‌ قائن‌، نعمه ‌بود.

23 لمک‌ به‌ زنان‌ خود گفت‌:

«به‌ حرفهای من‌ گوش ‌كنید.

من‌ مرد جوانی را كه ‌به ‌من‌ حمله‌ كرده‌ بود، كشتم‌.

24 اگر قرار است‌ کسی‌که‌ قائن‌ را بكشد، هفت‌ برابر از او انتقام‌ گرفته ‌شود،

پس ‌کسی‌‌که ‌مرا بكشد، هفتاد و هفت ‌مرتبه‌ از او انتقام‌ گرفته ‌خواهد شد.»

شیث‌ و انوش‌

25 آدم و زنش‌ صاحب‌ پسر دیگری شدند. آدم‌ گفت‌: «خدا به‌ جای هابیل‌، پسری به‌ من‌ داده‌ است‌.» پس‌ اسم ‌او را شیث‌ گذاشت‌.

26 شیث‌ دارای پسری شد كه‌ اسم‌ او را انوش ‌گذاشت‌. و از این‌ موقع‌ بود كه‌ مردم‌ پرستش ‌نام ‌خداوند را آغاز كردند.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/4-4befe73b92e9845de685f3229ae9546f.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 5

فرزندان‌ آدم‌

1 اسامی فرزندان ‌آدم‌ از این ‌قرار است‌. ‌وقتی خدا، انسان‌ را خلق كرد، ایشان‌ را شبیه ‌خود آفرید.

2 ایشان ‌را زن و مرد ‌آفرید. و آنان‌ را بركت ‌داد و اسم‌ آنها را انسان‌ گذاشت‌.

3 وقتی آدم‌ صد و سی ساله ‌شد صاحب ‌پسری شد كه ‌شكل‌ خودش ‌بود. اسم‌ او را شیث ‌گذاشت‌.

4 بعد از آن ‌آدم ‌هشتصد سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران‌ و دختران ‌دیگری شد.

5 او در نهصد و سی سالگی مرد.

6 وقتی شیث‌ صد و پنج‌ ساله ‌بود، پسرش‌ انوش‌ به دنیا آمد.

7 بعد از آن‌ هشتصد و هفت ‌سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران ‌و دختران‌ دیگر شد.

8 او در نهصد و دوازده‌ سالگی مرد.

9 وقتی انوش ‌نود ساله‌ شد، پسرش‌ قینان ‌به ‌دنیا آمد.

10 بعد از آن ‌هشتصد و پانزده ‌سال ‌دیگر زندگی كرد و دارای پسران ‌و دختران ‌دیگر شد.

11 او در نهصد و پنج ‌سالگی مرد.

12 قینان‌، هفتاد ساله‌ بود كه ‌پسرش ‌مهللئیل به دنیا آمد.

13 بعد از آن‌ هشتصد و چهل‌ سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران ‌و دختران‌ دیگر شد.

14 او در نهصد و ده‌ سالگی مرد.

15 مهللئیل‌، شصت ‌و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پسرش‌ یارد به دنیا آمد.

16 بعد از آن‌ هشتصد و سی سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران‌ و دختران‌ دیگر شد.

17 او در هشتصد و نود و پنج ‌سالگی مرد.

18 یارد، صد و شصت‌ و دو ساله ‌بود كه‌ پسرش ‌خنوخ به دنیا آمد.

19 بعد از آن‌ هشتصد سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران ‌و دختران ‌دیگر شد.

20 او در نهصد و شصت‌ و دو سالگی مرد.

21 خنوخ‌، شصت‌ و پنج ‌ساله ‌بود كه ‌پسرش ‌متوشالح به دنیا آمد.

22 بعد از آن‌، خنوخ‌ سیصد سال ‌دیگر زندگی كرد و همیشه‌ رابطهٔ نزدیكی با خدا داشت‌. او دارای پسران ‌و دختران ‌دیگر شد،

23-24 و تا سیصد و شصت ‌و پنج‌ سالگی درحالی‌که ‌رابطهٔ ‌نزدیكی با خدا داشت‌، زندگی كرد و بعد از آن ‌ناپدید شد، چون ‌خدا او را برد.

25 متوشالح‌، صد و هشتاد و هفت‌ ساله‌ بود كه ‌پسرش‌ لمک‌ به دنیا آمد.

26 بعد از آن‌ هفتصد و هشتاد و دو سال‌ دیگر زندگی كرد و دارای پسران ‌و دختران‌ دیگر شد.

27 او در نهصد و شصت‌ و نه ‌سالگی مرد.

28 لمک‌، صد و هشتاد و دو ساله بود كه ‌پسری برای او به دنیا آمد.

29 لمک‌ گفت‌: «این ‌پسر، ما را از سختی كار زراعت ‌در روی زمینی كه‌ خداوند آن را لعنت ‌كرده‌، آرام‌ خواهد ساخت‌.» بنابراین‌، اسم ‌او را نوح ‌گذاشت‌.

30 لمک ‌بعد از آن ‌پانصد و نود و پنج ‌سال ‌دیگر زندگی كرد و دارای پسران و دختران ‌دیگر شد.

31 او در سن‌ هفتصد و هفتاد و هفت‌ سالگی مرد.

32 بعد از آنکه نوح ‌پانصد ساله شد، صاحب سه پسر گردید، به‌ نامهای سام‌، حام‌ و یافث‌.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/5-cae90d770b217786bb3ff63dde525e16.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 6

شرارت‌ انسان‌

1 وقتی تعداد آدمیان ‌در روی زمین ‌زیاد شد و دختران‌ متولّد شدند،

2 پسران ‌خدا، دیدند كه ‌دختران‌ آدمیان ‌چقدر زیبا هستند. پس‌ هر كدام‌ را كه‌ دوست ‌داشتند، به‌ همسری خود گرفتند.

3 پس‌ خداوند فرمود: «روح‌ من ‌برای همیشه‌ در انسان ‌فانی، باقی نخواهد ماند. از این ‌به ‌بعد، طول ‌عمر او یک‌ صد و بیست‌ سال‌ خواهد بود.»

4 در آن ‌روزها و بعد از آن‌، مردان ‌قوی هیكلی از نسل‌ دختران‌ آدمیان ‌و پسران ‌خدا به وجود آمدند كه ‌دلاوران‌ بزرگ‌ و مشهوری در زمان ‌قدیم‌ شدند.

5 وقتی خداوند دید كه‌ چگونه ‌تمام‌ مردم ‌روی زمین‌، شریر شده‌اند و تمام‌ افكار آنها فكرهای گناه‌آلود است‌،

6 از اینكه ‌انسان‌ را آفریده ‌و در روی زمین‌ گذاشته‌ بود، متأسف ‌و بسیار غمگین‌ شد.

7 پس ‌فرمود: «من ‌این ‌مردم‌ و چارپایان ‌و خزندگان‌ و پرندگانی را كه‌ آفریده‌ام، ‌نابود خواهم‌ كرد. زیرا از اینکه ‌آنها را آفریده‌ام‌، متأسف ‌هستم‌.»

8 امّا خداوند از نوح ‌راضی بود.

‌نوح‌

9-10 داستان‌ زندگی نوح ‌از این ‌قرار بود: نوح ‌سه ‌پسر داشت ‌به ‌نامهای سام‌، حام‌ و یافث‌. او در زمان‌ خود مردی عادل‌ و پرهیزكار بود و همیشه ‌با خدا ارتباط ‌داشت‌.

11 امّا تمام‌ مردم‌ در حضور خدا گناهكار بودند و ظلم‌ و ستم‌ همه‌جا را پُر كرده‌ بود.

12 خدا دید كه‌ مردم‌ زمین‌ فاسد شده‌اند و همه‌ راه‌ فساد پیش‌ گرفته‌اند.

13 خدا به ‌نوح ‌فرمود: «تصمیم‌ گرفته‌ام ‌بشر را از بین ‌ببرم‌. چون ‌ظلم ‌و فساد آنها دنیا را پُر كرده ‌است‌، بنابراین ‌من ‌ایشان‌ را همراه با زمین‌ نابود خواهم‌ كرد.

14 «تو برای خودت ‌یک ‌كشتی از چوب ‌درخت ‌سرو بساز كه‌ چندین‌ اتاق ‌داشته ‌باشد. داخل‌ و خارج‌ آن‌ را با قیر بپوشان‌.

15 آن ‌را این‌طور بساز: درازای آن ‌صد و پنجاه ‌متر، پهنای آن‌ بیست ‌و پنج‌ متر و ارتفاع آن ‌پانزده ‌متر.

16 پنجره‌ای هم ‌نزدیک ‌سقف ‌در حدود نیم‌متر بساز و در كشتی را در كنار آن‌ قرار بده‌. كشتی را طوری بساز كه ‌دارای سه ‌طبقه ‌باشد.

17 «من ‌توفان‌ و باران ‌شدید بر زمین ‌خواهم ‌فرستاد تا همهٔ جانداران ‌هلاک‌ گردند و هرچه ‌بر روی زمین ‌است ‌بمیرد.

18 امّا با تو پیمان ‌می‌بندم‌. تو به اتّفاق ‌پسرانت‌ و همسرت ‌و عروسهایت ‌به ‌كشتی داخل ‌می‌شوی‌.

19-20 از تمام ‌حیوانات ‌یعنی پرندگان‌، چارپایان ‌و خزندگان ‌یک ‌جفت ‌نر و ماده‌ با خودت ‌به‌ كشتی ببر تا آنها را زنده ‌نگاه‌داری‌.

21 از هر نوع ‌غذا برای خودت‌ و برای آنها با خود بردار.»

22 نوح‌ هرچه ‌خدا به ‌او دستور داده ‌بود، انجام ‌داد.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/6-ed57ee078f36aec459e0536521eab36e.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 7

توفان‌

1 خداوند به ‌نوح ‌فرمود: «تو با تمام ‌اهل‌ خانه‌ات‌ به ‌كشتی داخل‌ شو. زیرا در این ‌زمان‌ فقط ‌تو در حضور من‌ پرهیزكار هستی‌.

2 از تمام‌ چارپایان‌ پاک ‌از هر كدام ‌هفت ‌نر و هفت ‌ماده ‌و از چارپایان ‌ناپاک‌ از هر كدام‌ یک ‌نر و یک ‌ماده‌

3 و از پرندگان ‌آسمان ‌نیز از هركدام‌ هفت ‌نر و هفت‌ ماده ‌با خودت‌ بردار تا از هر كدام‌ نسلی روی زمین‌ باقی بماند.

4 زیرا من‌ هفت ‌روز دیگر مدّت ‌چهل ‌شبانه‌روز باران ‌می‌بارانم‌ و هر جانداری را كه‌ آفریده‌ام‌ از روی زمین ‌نابود می‌كنم‌.»

5 نوح‌ هرچه‌ خداوند به ‌او دستور داده ‌بود، انجام ‌داد.

6 وقتی توفان ‌آمد، نوح‌ ششصد ساله ‌بود.

7 او با زنش ‌و پسرهایش ‌و عروس‌هایش ‌به ‌داخل ‌كشتی رفتند تا از توفان ‌رهایی یابند.

8 همان‌طور كه‌ خدا به ‌نوح ‌دستور داده‌ بود، از تمام‌ چارپایان ‌پاک‌ و ناپاک ‌و پرندگان‌ و خزندگان‌ یک‌ جفت ‌نر و ماده‌،

9 با نوح ‌به ‌داخل‌ كشتی رفتند.

10 پس ‌از هفت ‌روز، آب‌ روی زمین ‌را گرفت‌.

11 در ششصدمین‌ سال ‌زندگی نوح‌ در روز هفدهم‌ از ماه ‌دوم‌، تمام ‌چشمه‌های عظیم‌ در زیر زمین ‌شكافته ‌شد و همهٔ روزنه‌های آسمان ‌باز شد

12 و مدّت ‌چهل ‌شبانه‌روز باران‌ می‌بارید.

13 در همان‌روز، همان‌طور كه ‌خدا دستور داده ‌بود، نوح ‌و پسرانش ‌سام‌، حام‌ و یافث‌ و همسر نوح‌ و عروس‌هایش‌

14 و انواع‌ حیوانات ‌یعنی چارپایان‌ و خزندگان ‌و پرندگان ‌و مرغان‌ و همهٔ بالداران‌،

15-16 دو به‌ دو نر و ماده‌ با نوح ‌داخل‌ كشتی شدند و خداوند در كشتی را پشت ‌سر ایشان ‌بست‌.

17 مدّت ‌چهل ‌روز باران ‌مانند سیل ‌بر روی زمین ‌می‌بارید و آب ‌زیادتر می‌شد به طوری كه‌ كشتی از زمین ‌بلند شد.

18 آب ‌به‌ قدری زیاد شد كه ‌كشتی بر روی آب‌ به‌ حركت‌ آمد.

19 آب‌ از روی زمین ‌بالا می‌آمد و زورآورتر می‌شد تا اینكه ‌آب ‌تمام‌ كوههای بلند را پوشانید.

20 و به ‌اندازهٔ هفت‌ متر از كوهها بالاتر رفت ‌و همه‌ چیز را پوشانید.

21 هر جنبنده‌ای كه ‌در روی زمین‌ حركت ‌می‌كرد یعنی تمام ‌پرندگان‌، چارپایان‌ و خزندگان ‌و تمام‌ مردم‌، همه ‌مردند.

22 هر جانداری كه ‌در روی زمین‌ بود مرد.

23 خدا هر موجودی را كه ‌در روی زمین‌ بود یعنی انسان‌، چارپایان‌ و خزندگان ‌و پرندگان‌ آسمان‌، همه‌ را نابود كرد. فقط‌ نوح‌ با هرچه‌ در كشتی با او بود باقی ماند.

24 آب ‌صد و پنجاه ‌روز روی زمین‌ را پوشانده ‌بود.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/7-b61e43b05274769d5d06f446dbbda120.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 8

آرامش ‌بعد از توفان‌

1 خدا نوح و تمام‌ حیواناتی را كه‌ با او در كشتی بودند فراموش ‌نكرده ‌بود. پس ‌بادی بر روی زمین ‌فرستاد و آب ‌رفته‌رفته ‌پایین‌ می‌رفت‌.

2 چشمه‌های عظیم‌ زیرزمین ‌و روزنه‌های آسمان ‌بسته ‌شد و دیگر باران ‌نبارید.

3 آب‌ مرتب‌ از روی زمین‌ كَم‌ می‌شد و بعد از صد و پنجاه‌ روز فرو نشست‌.

4 در روز هفدهم‌ ماه‌ هفتم‌ كشتی بر روی كوههای آرارات ‌نشست‌.

5 آب ‌تا ماه‌ دهم ‌رفته‌رفته‌ كم ‌می‌شد تا اینكه‌ در روز اول ‌ماه ‌دهم‌ قلّه‌های كوهها ظاهر شدند.

6 بعد از چهل ‌روز نوح‌ پنجرهٔ كشتی را باز كرد،

7 و كلاغ ‌سیاهی را بیرون ‌فرستاد. كلاغ‌ سیاه‌ بیرون‌ رفت ‌و دیگر برنگشت ‌او همین‌طور در پرواز بود تا وقتی كه‌ آب‌ فرو نشست‌.

8 پس ‌نوح ‌كبوتری را بیرون‌ فرستاد تا ببیند كه‌ آیا آب‌ از روی زمین ‌فرو نشسته‌ است‌ یا خیر؟

9 امّا كبوتر جایی ‌برای نشستن ‌پیدا نكرد، چون ‌آب‌ همه‌جا را گرفته ‌بود. پس‌ به‌ كشتی برگشت‌ و نوح ‌او را گرفت‌ و در كشتی گذاشت‌.

10 هفت‌ روز دیگر صبر كرد و دوباره‌ كبوتر را رها كرد.

11 وقت ‌عصر بود كه‌ كبوتر در حالی‌كه‌ یک ‌برگ ‌زیتون ‌تازه‌ در منقار داشت، به ‌نزد نوح‌ برگشت‌. نوح‌ فهمید كه‌ آب‌ كم‌ شده‌ است‌.

12 بعد از هفت ‌روز دیگر دوباره‌ كبوتر را بیرون‌ فرستاد. این‌ مرتبه‌ كبوتر به‌ كشتی برنگشت‌.

13 وقتی نوح ‌ششصد و یک‌ ساله ‌بود در روز اول ماه‌ اول، آب‌ روی زمین ‌خشک ‌شد. پس ‌نوح‌ دریچهٔ كشتی را باز كرد و دید زمین ‌در حال‌ خشک ‌شدن‌ است‌.

14 در روز بیست‌ و هفتم ‌ماه ‌دوم ‌زمین‌ كاملاً خشک ‌بود.

15 خدا به ‌نوح ‌فرمود:

16 «تو و زنت ‌و پسرهایت‌ و عروس‌هایت‌ از كشتی بیرون ‌بیایید.

17 تمام ‌حیواناتی كه ‌نزد تو هستند، تمام‌ پرندگان ‌و چارپایان‌ و خزندگان‌ را هم‌ بیرون ‌بیاور تا در روی زمین‌ پراكنده‌ شوند و به‌ فراوانی بارور و كثیر گردند.»

18 پس ‌نوح ‌و زنش ‌و پسرهایش ‌و عروس‌هایش‌ از كشتی بیرون‌ رفتند.

19 تمام‌ چارپایان‌، پرندگان ‌و خزندگان‌ هم ‌با جفتهای خود از كشتی خارج‌ شدند.

20 نوح‌، قربانگاهی برای خداوند بنا كرد و از هر پرنده‌ و هر حیوان ‌پاک‌ یكی را به عنوان ‌قربانی سوختنی بر قربانگاه‌ گذرانید.

21 وقتی بوی خوش‌ قربانی به ‌پیشگاه ‌خداوند رسید، خداوند با خود گفت‌: «بعد از این‌، دیگر زمین‌ را به‌خاطر انسان‌ لعنت ‌نخواهم‌ كرد. زیرا خیال ‌دل ‌انسان‌ حتّی از زمان‌ كودكی بد است‌. دیگر همهٔ حیوانات‌ را هلاک نمی‌كنم‌، چنانكه‌ كردم‌.

22 تا زمانی‌که ‌دنیا هست‌، كشت ‌و زرع‌، سرما و گرما، زمستان ‌و تابستان‌ و روز و شب‌ هم ‌خواهد بود.»

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/8-1fe613f9d1125f774c2473e6341ed6ee.mp3?version_id=181—

Categories
پیدایش

پیدایش 9

پیمان خدا با نوح‌

1 خدا نوح ‌و پسرانش ‌را بركت‌ داد و فرمود: «بارور‌ و كثیر شوید و دوباره‌ همه ‌جای زمین‌ را پُر كنید.

2 همهٔ حیوانات‌ زمین‌ و پرندگان ‌آسمان ‌و خزندگان‌ و ماهیان ‌از شما خواهند ترسید. همهٔ آنها در اختیار شماست‌.

3 شما می‌توانید آنها را مثل ‌علف‌ سبز بخورید.

4 امّا گوشت‌ را با جان‌ یعنی با خون‌ آن ‌نخورید.

5 اگر كسی جان ‌انسانی را بگیرد، مجازات ‌خواهد شد و هر حیوانی كه ‌جان‌ انسانی را بگیرد، او را به ‌مرگ ‌محكوم‌ خواهم‌ كرد.

6 انسان ‌به ‌صورت‌ خدا آفریده‌ شد. پس ‌هرکه ‌انسانی را بكشد به‌ دست ‌انسان‌ كشته ‌خواهد شد.

7 «شما بارور‌ و كثیر شوید و در روی زمین‌ زیاد شوید.»

8 خدا به‌ نوح ‌و پسرانش‌ فرمود:

9 «من ‌با شما و بعد از شما با فرزندان‌ شما پیمان ‌می‌بندم‌.

10 همچنین‌ پیمان‌ خود را با همهٔ جانورانی كه ‌با تو هستند، یعنی پرندگان‌، چارپایان‌ و هر حیوان ‌وحشی و هرچه ‌با شما از كشتی بیرون ‌آمدند و همچنین ‌تمام‌ جانداران‌ روی زمین‌ حفظ‌ خواهم ‌كرد.

11 من با شما پیمان می‌بندم که دیگر همهٔ جانداران ‌با هم ‌از توفان‌ هلاک ‌نخواهند شد و بعد از این‌، دیگر توفانی كه ‌زمین ‌را خراب ‌كند نخواهد بود.

12 نشانهٔ ‌پیمانی كه‌ نسل‌ بعد از نسل ‌با شما و همهٔ جانورانی كه ‌با شما باشند می‌بندم‌ این‌ است‌:

13 رنگین‌كمان‌ را تا به ‌ابد در ابرها قرار می‌دهم ‌تا نشانهٔ آن ‌پیمانی باشد كه ‌بین ‌من‌ و جهان ‌بسته ‌شده ‌است‌.

14 هر وقت‌ ابر را بالای زمین‌ پهن ‌می‌كنم ‌و رنگین‌كمان‌ ظاهر می‌شود،

15 پیمان ‌خود را كه ‌بین‌ من‌ و شما و تمامی جانوران‌ می‌باشد به‌یاد خواهم‌ آورد تا توفان‌ دیگر همهٔ جانداران‌ را با هم ‌هلاک‌ نكند.

16 رنگین‌كمان‌ در ابر خواهد بود و من‌ آن ‌را خواهم ‌دید و آن‌ پیمانی را كه‌ بین ‌من ‌و همهٔ جانداران ‌روی زمین ‌بسته ‌شده‌، به یاد می‌آورم‌.»

17 خدا به‌ نوح‌ فرمود: «این ‌نشان‌ آن‌ پیمانی است‌ كه‌ با همهٔ جانداران ‌زمین‌ بسته‌ام‌.»

نوح‌ و پسرانش‌

18 سام ‌و حام ‌و یافث ‌پسران ‌نوح ‌بودند كه ‌از كشتی بیرون‌ آمدند. حام‌ پدر كنعانیان‌ است‌.

19 ایشان سه‌ پسر نوح‌ بودند كه تمام‌ ملل‌ جهان ‌از آنها به وجود آمدند.

20 نوح‌ مشغول‌ زراعت‌ شد و اولین‌ كسی بود كه‌ باغ‌ انگور درست ‌كرد.

21 او از شراب ‌آن‌ نوشید و مست ‌شد. درحالی‌که ‌مست ‌بود در چادر خود لخت ‌شد.

22 در این ‌موقع، حام‌ دید كه ‌پدرش‌ برهنه ‌است‌. او رفت ‌و دو برادر دیگر خود را كه ‌بیرون‌ بودند، خبر كرد.

23 سام ‌و یافث ‌ردایی را بر دوشهای خود انداختند و عقب‌عقب ‌رفته ‌پدر خود را با آن‌ پوشاندند. صورت آنها به ‌طرف‌ دیگر بود و بدن ‌برهنهٔ پدر خود را ندیدند.

24 وقتی نوح ‌به ‌هوش ‌آمد، فهمید كه ‌پسر كوچكش ‌چه ‌كرده‌ است‌.

25 پس‌ گفت‌:

«کنعان‌ ملعون ‌باد.

او همیشه ‌بندهٔ برادران‌ خود باشد.»

26 همچنین‌ گفت‌: «خداوندِ سام‌، متبارک ‌باد

و كنعان‌ بندهٔ او باشد.

27 خدا یافث‌ را فراوانی دهد

و همیشه‌ در چادرهای سام ‌حضور داشته ‌باشد

و كنعان‌ بندهٔ او باشد.»

28 نوح ‌بعد از توفان ‌سیصد و پنجاه ‌سال ‌زندگی كرد

29 و در سن ‌نهصد و پنجاه ‌سالگی وفات‌ یافت‌.

—https://api-cdn.youversionapi.com/audio-bible-youversionapi/84/32k/GEN/9-6f041606cb9a9c00a7abe1bf06b58fcc.mp3?version_id=181—